### **Idioms** (اصطلاحات)
۱. **Break the ice** – یخها را آب کردن (شروع یک مکالمه برای کاهش تنش).
۲. **Hit the nail on the head** – دقیقاً درست گفتن یا انجام دادن.
۳. **Cost an arm and a leg** – بسیار گران بودن.
۴. **Let the cat out of the bag** – راز را فاش کردن.
۵. **Once in a blue moon** – بسیار به ندرت.
۶. **Piece of cake** – کاری بسیار آسان.
۷. **Spill the beans** – راز را لو دادن.
۸. **Under the weather** – حال خوب نداشتن (مریض بودن).
۹. **Bite the bullet** – با شجاعت با مشکل روبرو شدن.
۱۰. **Hit the sack** – به رختخواب رفتن (خوابیدن).
---
### **Phrasal Verbs** (افعال عبارتی)
۱۱. **Look after** – مراقبت کردن از کسی یا چیزی.
۱۲. **Give up** – تسلیم شدن یا دست کشیدن از چیزی.
۱۳. **Take off** – بلند شدن هواپیما یا برداشتن لباس.
۱۴. **Put off** – به تعویق انداختن.
۱۵. **Turn down** – رد کردن (مثلاً یک پیشنهاد).
۱۶. **Run out of** – تمام کردن چیزی.
۱۷. **Get along with** – خوب کنار آمدن با کسی.
۱۸. **Bring up** – بزرگ کردن (مثلاً بچه) یا مطرح کردن موضوعی.
۱۹. **Set up** – راهاندازی کردن یا تنظیم کردن.
۲۰. **Break down** – خراب شدن (ماشین) یا از هم پاشیدن (روحیه).
---
### **ترکیب Idiom و Phrasal Verb**
۲۱. **Call off** – لغو کردن.
۲۲. **Carry out** – انجام دادن (یک کار یا وظیفه).
۲۳. **Catch up** – به روز رسانی کردن یا رسیدن به کسی.
۲۴. **Cut down on** – کاهش دادن.
۲۵. **Figure out** – فهمیدن یا حل کردن.
۲۶. **Look forward to** – مشتاقانه منتظر چیزی بودن.
۲۷. **Put up with** – تحمل کردن.
۲۸. **Run into** – به طور اتفاقی ملاقات کردن.
۲۹. **Take up** – شروع کردن (یک سرگرمی یا فعالیت).
۳۰. **Turn up** – ظاهر شدن یا پیدا شدن.
---
**A Busy Day at Work**
Yesterday was a busy day at work. I had to **look after** my colleague’s tasks because she was **under the weather**. In the morning, I had to **set up** a meeting, but it was **called off** at the last minute. Later, I **ran into** an old friend at the coffee shop, and we **caught up** on old times.
In the afternoon, my boss asked me to **carry out** a project that seemed like a **piece of cake** at first, but it **turned out** to be more complicated. I had to **figure out** a solution quickly because we were **running out of** time.
After work, I was so tired that I just wanted to **hit the sack**, but my friends convinced me to join them for dinner. The restaurant was expensive, and the bill **cost an arm and a leg**, but it was worth it. We had a great time, and it helped me **break the ice** with some new colleagues.
Finally, I decided to **cut down on** my overtime hours because I realized I needed to **take up** a hobby to relax. Maybe I’ll start painting or gardening. After all, life isn’t just about work!
---
### **ترجمه ریدینگ:**
**یک روز شلوغ در محل کار**
دیروز روز شلوغی در محل کار بود. من مجبور شدم از کارهای همکارم **مراقبت کنم** چون او **حال خوبی نداشت**. صبحها مجبور شدم یک جلسه **راهاندازی کنم**، اما در آخرین لحظه **لغو شد**. بعداً، در کافیشاپ **به طور اتفاقی** یک دوست قدیمی را دیدم و با هم از گذشته **صحبت کردیم**.
بعدازظهر، رئیسم از من خواست یک پروژه را **انجام بدهم** که در ابتدا به نظر **بسیار آسان** میرسید، اما **معلوم شد** که پیچیدهتر است. مجبور شدم سریعاً یک راهحل **پیدا کنم** چون داشتیم **وقت کم میآوردیم**.
بعد از کار، آنقدر خسته بودم که فقط میخواستم **به رختخواب بروم**، اما دوستانم من را متقاعد کردند که برای شام به آنها بپیوندم. رستوران گران بود و صورتحساب **خیلی گران تمام شد**، اما ارزشش را داشت. ما خیلی خوش گذراندیم و این به من کمک کرد تا **یخها را آب کنم** و با برخی از همکاران جدیدم ارتباط بهتری برقرار کنم.
در نهایت، تصمیم گرفتم **کاهش بدهم** ساعتهای اضافهکاریام را چون فهمیدم باید **شروع کنم** به یک سرگرمی برای آرامش. شاید نقاشی یا باغبانی را شروع کنم. بالاخره، زندگی فقط درباره کار نیست!
---